جدول جو
جدول جو

معنی رامش پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

رامش پذیر
(فُ فِ رِ دَ / دِ)
مخفف رامش پذیرنده. شاد. مسرور. خوشحال. پذیرۀ رامش. قبول کننده و برتابندۀ طرب و عشرت. ملایم. بارامش:
انوشه بزی شاد و رامش پذیر
که بخت بداندیش تو گشت پیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
رامش پذیر
پذیرنده رامش قبول کننده آرامش
تصویری از رامش پذیر
تصویر رامش پذیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانش پذیر
تصویر دانش پذیر
مایل و راغب به علم و فضل، دانش پذیرنده، پذیرندۀ علم و دانش، برای مثال جهان دیده دانای روشن ضمیر / چنین گفت کای شاه دانش پذیر (نظامی۶ - ۱۰۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
(گُهْ دَ / دِ)
که پذیرای رقم شود. که قبول رقم کند. که قابلیت رقم پذیری دارد. رجوع به رقم در معانی متداول در فارسی شود، قابل تحریر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ نِ)
مقابل راهنمای. (یادداشت مؤلف). که راه و طریقی بپذیرد: آگاه باش که درازی و کوتاهی افتد برانگیختن را از بهر یافتن متعلم راه پذیر از عالم راهنمای... (کشف المحجوب سجستانی)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ گُ تَ / تِ)
آرام گیر. (آنندراج). پذیرندۀ راحت. آسایش پذیر:
چون ز دست راد تو خلق جهان در راحتند
دست خود بر پای خود نه تا شود راحت پذیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(فَ زَ تَ / تِ)
مخفف راوق پذیرنده. صافی پذیر. که تصفیه شدن را پذیرد. که صاف گردیدن را قبول کند. پالایش پذیر:
سوم بخش از آن آب راوق پذیر
که هستش ز راوق گری ناگزیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ اُ دَ / دِ)
مخفف دانش پذیرنده. که دانش پذیرد. پذیرندۀ دانش. قبول کننده دانش و علم. استواردارندۀ علم و دانش:
دگر گفت کای شاه دانش پذیر
خردمند و از گوهر اردشیر.
فردوسی.
چنین گفت پس یزدگرد دبیر
که ای شاه دانا و دانش پذیر.
فردوسی.
برستم چو برخواند نامه دبیر
از آن شاد شد مرد دانش پذیر.
فردوسی.
از ایوانش بردند و کردند اسیر
که دانا نبودند و دانش پذیر.
فردوسی.
فرسته گسی ساز دانش پذیر
نهان بین و پاسخ ده و یادگیر.
اسدی.
ندارد غم از پیش دانش پذیر
بچیزی که خواهد بدن ناگزیر.
اسدی.
جهاندیده دانای روشن ضمیر
چنین گفت کای شاه دانش پذیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از امر پذیر
تصویر امر پذیر
فرمان پذیر پذیرنده فرمان قبول کننده امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانش پذیر
تصویر دانش پذیر
پذیرنده علم و دانش
فرهنگ لغت هوشیار
آشتی جو، آشتی طلب، سازشکار، قابل انعطاف، منعطف، انعطاف پذیر
متضاد: سازش ناپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
مريحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
Unflappable, Unruffled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
imperturbable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
imperturbable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
непоколебимый , невозмутимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
unerschütterlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
невозмутний , незворушний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
niewzruszony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
冷静的 , 泰然自若的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
imperturbável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آرامش پذیر، آرامش بخش
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
پر سکون , آرامش پذیر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
শান্ত , অশুভ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
asiyehuzunika, asiyeathirika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
soğukkanlı, sakin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
냉정한 , 동요하지 않는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
imperturbabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
לא נסער , לא מופרע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
शांत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
tidak terpengaruh, tenang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
ไม่ตื่นเต้น , ไม่สะทกสะท้าน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
onbewogen, onverstoorbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آرامش پذیر
تصویر آرامش پذیر
冷静な , 動じない
دیکشنری فارسی به ژاپنی